romanbook

دانلود رمان شام مهتاب

0 گؤروش
یازار:‌

رمان شام مهتاب

 

رمان شام مهتاب

 

دانلود رمان عاشقانه شام مهتاب اثر هما پور اصفهانی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با لینک مستقیم

سالها پیش ، وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و تو گذاشت ، شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق آتشین در گذشته باعث یک عشق آتشین دیگر در آینده شود ، اما به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد ، باید تقاص پس بدهیم ، هم من هم تو، تقاص گناهی که نکردیم …

خلاصه رمان شام مهتاب

با سر و صدایی که از بیرون میومد به زور چشمام رو باز کردم … آفتاب از پنجره های بلند و سلطنتی اتاقم روی فرش های ابریشمی پهن شده بود! از تخت خواب بزرگ یک نفر و نیمه ام، پایین اومدم و حریری رو که مثل پرده از بالای تخت آویزون شده بود و دور تا دور تختم رو می گرفت مرتب کردم!
با دیدن تابلوی قشنگم که به دیوار بالای تخت بود لبخندی زدم و سلام نظامی دادم!
کار هر روزم بود … قبل از خواب به تابلوم شب بخیر می گفتم و صبح ها بهش سلام می کردم!
دمپایی راحتیمو پا کردم و شنل نازکی روی لباس خوابم پوشیدم!
چون اصلاً حال لباس عوض کردن نداشتم … جلوی آینه وایسادم و به خودم خیره شدم!
طبق روال بقیه روزا غر زدم … بازم یه روز دیگه … دوباره باید ول شم توی خونه!
حالم از تابستون به هم می خوره … کی تموم می شه.
یه مسافرتم نمی ریم دلمون باز بشه … خدایا یه کاری کن امروز حوصله ام سرنره! 

یا بزن پس کله سپیده پاشه بیاد اینجا که من از تنهایی در بیام … یه کار بهترم …

 


به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان شام مهتاب

آردینی اوخو
جمعه 12 مهر 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان قرار نبود

0 گؤروش
یازار:‌

رمان قرار نبود

 

رمان قرار نبود دانلود رمان عاشقانه قرار نبود اثر هما پور اصفهانی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با لینک مستقیم


داستان درمورد دختری به اسم ترساست که دو سال پشت کنکور مونده الان منتظر جواب کنکوره ، مادر ترسا چند سال پیش فوت کرده ترسا با پدر و مادربزگش (عزیز جون) زندگی میکنه ، خواهر بزرگش هم ازدواج کرده ، ترسا آرزو داره که بره کانادا و اونجا ادامه تحصیل بده ولی پدرش به دلیل تجربه ی تلخی که در رابطه با فرستادن آتوسا (خواهر ترسا) به خارج داشته تحت هیچ شرایطی راضی نمیشه که ترسا رو بفرسته کانادا ، به همین خاطر همین ترسا و دوستاش سعی دارند با همفکری هم راه حلی برای راضی کردن پدر ترسا پیدا کنند که موفق هم میشند ولی برای عملی شدن این راه حل یه سری اتفاقاتی میفته و شخصی وارد زندگی ترسا میشه که مسیر زندگیشو عوض میکنه …

 

خلاصه رمان قرار نبود

 

صدای آهنگ آنشرلی بلند شد … سرم داشت منفجر می شد … دستم رو از زیر پتو بیرون آوردم و روی عسلی کنار تخت کشیدم!
صدا لحظه به لحظه داشت بلندتر میشد و من لحظه به لحظه عصبیتر میشدم!
بالاخره دستم خورد به گوشم … چنگش زدم و کشیدمش ریز پتو … یکی از چشمامو به زور باز کردم و دکمه قطع صدا رو زدم … صدا خفه شد!
نمیدونم چرا آهنگی رو که اینقدر دوست داشتم گذاشته بودم برای آلارم گوشیم … دیگه داشتم از این آهنگ متنفر میشدم!
ساعت چند بود ؟ هفت صبح … لعنتی … خوابم میومد دیشب تا صبح داشتم چت میکردم و تازه دو سه ساعت بود که خوابیده بودم!
این چه قرار کوفتی بود که من با دوستام گذاشته بودم … انگار مرض داشتم … با غر غر از جا بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم … نگاهم به در و دیوار بنفش اتاق افتاد … همه دیوارها با کاغذ دیواری بنفش پوشیده شده بود و بهم آرامش میداد!
در حالی که لی لی میکردم تا خورده چیپس هایی که از دیشب کف اتاق پخش شده بود و حالا چسبده بود به پایم جدا شود کنار پنجره رفتم و با ضرب گشودمش …

 


به لینک زیر مراجعه کنید :


دانلود رمان قرار نبود

آردینی اوخو
جمعه 12 مهر 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان شرکت عشق

0 گؤروش
یازار:‌

رمان شرکت عشق

رمان شرکت عشق

دانلود رمان شرکت عشق اثر بیتا منصوری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم

سوگند به اسم تو ذکرت نشد جدا از من ، گرفت دست تو را پس چرا خدا از من ، چنان بسوی تو با سر دویدم‌ از سر شوق ، که روی برف نماندست ردپا از من ، منم آن دختر از دیار غم ، منم آن کسی که غم خورد و غم خوار بود ، منم منم منم تنها منم ، تنها یاری رسان خود منم ، خدایا دوستش داشتم چرا گرفتی دستش را از دست من ، خدایا من هنوز دوستش دارم برگردانش …

خلاصه رمان شرکت عشق

خانوم پرونده های شرکت هایی که پیشنهاد کار بهتون دادن رو نگاه کردم و بهتریناشو جدا کردم گزاشتم رو میزتون شما یکی رو انتخاب کنید و به من اطلاع بدید که من با شرکت تماس بگیرم!

باشه ایی گفتم و راهی اتاقم شدم!

وای شرکت دو هفته است حسابدار نداره … باید به پرستو بگم اگهی بزن … اوف باید معدلش هم بالا باشه تا راحت باشم!

بعداز کارهای هر روز و روزمره سوار ماشینم شدم به سمت عمارت روندم … مستقیم رفتم تو اتاقم و لباسامو با یه تاپ و شلوارک عوض کردم رفتم سمت اتاق سینا!

داداشم یکسال تصادف کرده و نخاعش آسیب دیده و الان نمیتونه راه بره!

افسردگی حاد گرفته و با کسی جز من حرف نمیزنه … در زدم داخل شدم با خنده گفت : سلام پرنسس دادا …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان شرکت عشق

آردینی اوخو
جمعه 12 مهر 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان یاسمین

0 گؤروش
یازار:‌

رمان یاسمین
رمان یاسمین

دانلود رمان یاسمین اثر مرتضی مودب پور با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا ویرایش شده با لینک مستقیم

پسری بنام بهزاد عاشق دختری به اسم فرنوش میشه ، بهزاد پسری فقیر و دانشجوی پزشکیست و فرنوش دختری خوشگل و بسیار پولدار و پسرخاله ش یکی از خواستگارای او و خودش رو نامزد فرنوش میدونه اما از اونجایی که فرنوش عاشق بهزاده ، تا اینکه مادر فرنوش که مخالف ازدواج این دو بوده از بهزاد میخواد که به دیدنش بیاد و اونجاست که از بهزاد میخواد که بگذاره فرنوش با پسر خاله ش ازدواج کنه و …

خلاصه رمان یاسمین

کاوه … چرا اینقدر طولش دادی پسر … ترم تموم شد دیگه!

حالا کو تا دوباره بچه ها رو ببینم … داشتم ازشون خداحافظی می کردم … تو چی ؟

چرا سرت رو انداختی پایین و رفتی ؟ یه خداحافظی ای یه چیزی!

کاوه … هیچی نگو … من مخصوصاً رفتم یه گوشه قایم شدم!

به هر کدوم از این دخترا قول دادم که مامانم رو بفرستم خواستگاری شون!

الان همشون می خوان بهم آدرس خونه شون رو بدن!

تو همین موقع یه ماشین شیک و مدل بالا پیچید جلوی ما و با سرعت رد شد بطوریکه آب و گل توی خیابون پاشید به شلوار ما …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان یاسمین

آردینی اوخو
جمعه 12 مهر 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان باورم کن

0 گؤروش
یازار:‌

رمان باورم کن
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن اثر آرام رضایی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم

آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه ،  به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن ، بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان یه پرستار برای یه خانم سالمند توی یه خونه ی بزرگ که وسط یه باغه کار کنه که بتونه از باغش برای یادگیری رشته اش استفاده کنه ، آنید از عمد دنبال خونه ای میگرده که بدون مرد باشه و خونه خانم احتشام بهترین جاست چون سالهاست که بچه های خانم احتشام خارج از کشور زندگی میکنن ، همه چیز خوب پیش میره تا روزی که آنید از مرخصی میاد و …

خلاصه رمان باورم کن

آنید به سرعت سوار اتوبوس شد و تو جاش نشست … از پنجره ی اتوبوس پدرش و دید که کنار ماشین ایستاده و براش دست تکون می ده!

اونم دستی به نشانه ی خداحافظی برای پدرش تکون داد و آروم تو جاش نشست … هدفون و از کیفش در آورد و مشغول گوش کردن به آهنگ شد!

آنید سفر با اتوبوس و دوست داشت و تنها دلیلش هم این بود که تو اتوبوس هر بار فیلم جدیدی پخش میشد و نصفی از راه و بدون اینکه بفهمی طی میکرد!

آنید به فیلم دیدن علاقه ی زیادی داشت همین طور کتاب خوندن و خیلی دوست داشت … عاشق ماجرا جویی بود … آنید فرزند دوم از یک خانواده ی پنج نفری بود یک خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خودش داشت!

خواهرش آنیتا ازدواج کرده بود و یک دختر کوچولوی ناز مامانی به اسم عسل داشت … دلش برای آنیتا تنگ شده بود دلش برای اون کوچولوی معصوم با اون نگاه مهربون و لبخند شیرین پر میکشید!

آنقدر عجله داشت که حتی نتونسته بود عسل و که خوابیده بود ببوسد و ازش خداحافظی کنه … آنید تو یکی از شهر های شمالی زندگی میکرد و خودش دانشجوی مهندسی کشاورزی تو کرج بود …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان باورم کن

آردینی اوخو
جمعه 12 مهر 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان بادیگارد

0 گؤروش
یازار:‌

رمان بادیگارد

دانلود رمان پلیسی بادیگارد اثر shaloliz با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با لینک مستقیم

درباره دختریه به نام آوا که برای حرفه باباش همیشه محافظ شخصی پا به پاشه ، اما دختر از سر یکدندگی با پدرش بادیگاردها رو دور میزنه یا انهزامشون میده …

خلاصه رمان بادیگارد

صبح با صدای زنگ از خواب بیدار شدم. زود رفتم دوش گرفتم … وقتی که جلوی آینه نشستم … دیدم که صورتم یکم کبود شده!

لوازم آرایشمو برداشتم و شروع کردم به آرایش کردن ، تا میتونستم آرایش کردم ، به خودم تو آینه نگاه کردم!

آوا جون آماده برای جنگ امروز … از اتاق بیرون رفتم … دیدم یه مردی دم در ایستاده!

هه هه لابد بادیگارد جدیدمه … صبر کن تو هم حالتو میگیرم!

سلام کرد … جوابشو ندادم و مستقیم رفتم پایین … رفتم توی آشپزخونه و به صغری خانم و میلاد سلام کردم … تا لقمه اول رو گذاشتم دهنم سر و کله بابا همراه اون مرد پیدا شد!

بابا … ایشون آقای صادقی بادیگارد جدیدته … پوزخند صدا داری زدم … میلاد با اشاره بهم فهموند که چیزی نگم!

بابا … این چه قیافه ایه که برای خودت درست کردی … جواب من باز سکوت بود … بابا … آوا با توام … میگم این چه ریختیه برای خودت درست کردی!

اینجوری میخوای بری دانشگاه …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان بادیگارد

آردینی اوخو
جمعه 12 مهر 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان داری میری

0 گؤروش
یازار:‌

رمان داری میری
رمان داری میری

دانلود رمان عاشقانه داری میری اثر maral_hsi با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

مارال دختر تهیدستی که مصیبت های زیادی کشیده ، بدلیل منزوی بودن به مجازی پناه می بره و با پسری به اسم امیر شناخت پیدا می کنه ، بی خبر از اینکه آگاهی نداشته امیر یه اربابه ، همه چیز از اون زمانی عوض میشه که امیر عاشق مارال میشه و پول طلب کارای پدر معتاد و قمار باز مارال رو پرداخت میکنه ، اما عوضش از پدر مارال می خواد دخترش رو به عقدش دربیاره با اینکه عشق امیر یک طرفس …

خلاصه رمان داری میری

بعد از مرگ پدربزرگم زندگیمون صد و هشتاد درجه تغییرکرد!

بابام یه ادم دیگه شد، یه قمار باز که سر هرچیزی شرط بندی میکنه!

انگار منتظر این بود که یه فرصتی پیش بیاد تا بتونه همچین کاریو انجام بده و بعد از مرگ بابا بزرگم همچین شرایطی براش به وجود اومد .

علاوه بر اینکاراش به شدت هم خشک و متعصبه و به نظرم بزرگ ترین مشکلی هم که داره اینه که خیلی وقتا حتی اگه حرف منطقی هم بزنی قبول نداره.

واسه همین از بچگی سعی میکردم هیچی به بابام نگم ، از حرفای دلم گرفته تا هرچیز دیگه ای … ولی به هر حال اون پدرمه و من دوسش دارم با اینکه خیلی وقته هیچ خیری ازش ندیدم!

زیاد طول نکشید که رسیدم خونه و از رویا خداحافظی کردم … سریع کلیدمو دراوردم و درو باز کردم … حیاط با صفای خونمون که یه حوض وسطش بود و کنار دیوارش باغچه ی خوشگلی که به لطف من پر از گلای رنگارنگ وجود داشت تو چشم بود!

ناراحت بودم که گلام خشک شده بودن چون پاییز بود … سریع دویدم سمت ساختمون و کفشامو ازپام دراوردم … کوله پشتی صورتی رنگمو پرت کردم کنار دیوار و رفتم تو آشپزخونه .

تقریبا همه ی وسایل قیمتی و شیک تو خونه رو فروخته بودیم … کسی خبر نداشت شرایط مالیمون جوریه که من سالی یه مانتو بگیرم آرزومه!

با صدای بلند سلام کردم: سلام بر عشق من …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان داری میری

آردینی اوخو
جمعه 12 مهر 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان رژلب قرمز

0 گؤروش
یازار:‌

رمان رژلب قرمز
رمان رژلب قرمز

دانلود رمان عاشقانه رژلب قرمز اثر شارین عدالتیان با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با لینک مستقیم رایگان

به نام جهان دار عالم ، خسته بودم از این دنیای پر قید و بند و پر فاصله ، از این روزهای تکراری و بی خاطره ، بی عشق بودم ، منزجر از این روزهای بی زنانگی و احساسات خاموش …

خلاصه رمان رژلب قرمز

پشت میز ناھار خوری قدیمی و کوچک نشستم … چقدر ھمه چیز تمیز و بی لک بود … حتی سفره رومیزی قدیمی که دیگر رنگھای قرمز و نارنجی اش از حال رفته بودند و به سفیدی می زدند!

مادر پرسید: ناھار چی درست کنم ؟ با بی میلی گفتم: دیروز که کلم پلو خوردیم … تا صبح از دل درد نخوابیدم!

یاد سامان افتادم … حتما تا الان برایم کلی پی ام گذاشته بود که چرا جوابش را نمی دھم … چقدر سامان را دوست داشتم ، عکسش را ھمین چند ماه پیش دیده بودم .

آنطور که از عکسش مشخص بود،پسر خوش تیپ و خوش قد و بالایی بود … اما ھر بار که شماره می داد،من از زنگ زدن طفره میرفتم.

میترسیدم شاید بیشتر از عکس العمل مادر و شاید … او از اینترنت متنفر بود ، چند ماه قبل دوستم لیدا ای دی سامان را به من داده بود تا با او چت کنم!

می گفت پسر خوبی ست و مثل نتی ھای دیگر تا سلام می دھی زیر و زبرت را در نمی آورد و بی ادبی و پیشنھادھای ناروا در کارش نیست …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان رژلب قرمز

آردینی اوخو
جمعه 12 مهر 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان سقف کاغذی

0 گؤروش
یازار:‌

رمان سقف کاغذی
رمان سقف کاغذی

دانلود رمان سقف کاغذی اثر بهارگل با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا ویرایش شده با لینک مستقیم

روایتگر آدم هایی که هرکدام در گذشته خودشون رو جا گذاشتن و برای پیداکردن قلب و روحشون دست به هرکاری می زنند ، از دختر پرآوازه ای که با یک گذشته نا معلوم هشت سال به بدنامی معروف شده و به خاطره همین گذشته تلخ روز عقدش مجبور به فرار میشه ، از گذشته مردی خوش نام و سرشناس که برای جبران اشتباهاتش دست به هرکاری میزنه …

خلاصه رمان سقف کاغذی

برای بار هزارم به کاغذتو دستم خیره شدم … چشمم به خط تیره مثبت خشک شده بود!

هنوزهم باور کردنش سخته … با حرص کاغذ مچاله شده رو به گوشه ای پرت کردم!

چشمام سیاه تاریکی می کرد … از شدت ضعف سرم رو به مبل تکیه
دادم و چشمام رو با درد روی هم گذاشتم!

همین امروز که قرار بود جشن دو نفره ای داشته باشیم باید این خبر گند بزنه به حالم!

صدای زنگ تلفن سکوت سنگین خونه رو شکست … اونقدربی حسو حال بودم که نمی تونستم خودم رو به سمتش برسونم!

بعدچند تا بوق صداش تو فضا پیچید … الو دیار … عزیزم … هنوز نرسیدی ؟

فکر می کردم بیشتر از من مشتاق اومدن به خونم باشی … امشب یکم دیرتر میام ولی قول میدم تاصبح جشن بگیریم!

هرموقع رسیدی زنگ بزن نگرانتم …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان سقف کاغذی

آردینی اوخو
جمعه 12 مهر 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان حجاب من

0 گؤروش
یازار:‌

رمان حجاب من
رمان حجاب من

دانلود رمان حجاب من اثر zeinab z با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با لینک مستقیم + ویرایش شده

مرتبه و درجه اول رمان زینب یه دختر گیلانیه … یه دختر از یه خانواده ی دیندار که در ۱۱ سالگی به تقاضای پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده ، دختر بزرگ میشه ناآگاه از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه احساس و عاطفه ای نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش قوی تر میشه ، اما آگاه میشه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر حکایت ما میگه که …

خلاصه رمان حجاب من

گوشمو به تلفن نزدیکتر کردم تا بتونم صداشو بشنوم اما دریغ!

مامانم با دستش منو به آرومی هول داد که عقبتر برم منم که دیدم تلاشم برای شنیدن صداش بی فایدست بیخیال شدمو رفتم سر میز و مشغول خوردن عصرونم شدم!

زینب مامان چته نزدیک بود لهم کنی پشت تلفن … زن عموت بود … خب چی میگفت ؟

هیچی حرفای همیشگی … تو هنوز عصرونتو تموم نکردی ؟ پاشو پاشو برو درستو بخون کنکور داری مثلا …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان حجاب من

آردینی اوخو
جمعه 12 مهر 1398
بؤلوملر :