romanbook

دانلود رمان شوره زار

0 گؤروش
یازار:‌

رمان شوره زار
رمان شوره زار

دانلود رمان شوره زار اثر معصومه آبی(شهریاری) با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان مردی به نام حافظ که هم پدر است و هم مادر و این مسئولیت سنگین را در دهه ی چهارم زندگی اش با خود حمل میکند با قلبی درگیر از احساسات گوناگون که همواره در تلاش است برای آسایش عزیزانش با انها منطقی برخورد کند اما حافظ میان دستان روزگار می چرخد و …

خلاصه رمان شوره زار

از زنگ هشدار تلفن اش متنفر بود ! وقتی آن را می شنید یعنی باید از خواب ناز دست می کشید و با دنیای پر مشغله اش روبرو می شد … چرخید و رو به بالا دراز کشید … دست روی پیشانی گذاشت و پوف کلافه ای کرد … هوا هنوز روشن نشده بود که باید از میان تشک و لحاف گرمش بیرون می آمد و با مشکلات زندگی کشتی می گرفت .

به پهلو چرخید و به خودش و زنگ موبایل و سازنده ی آن و کل زندگی یک فحش درست و درمان داد ! با کمک دستش و در حالی که سرش برای فرود آمدن روی بالشت سنگینی می کرد ، درون رختخوابش نشست … انگار در آن نقطه جاذبه چندین برابر بود ! بالاخره بعد از چند دقیقه که خسته و کلافه و ناراحت نشسته و به لحافی که به پایش پیچیده بود نگاه می کرد ، ایستاد و تشکش را گوشه ی اتاق جمع نمود .

آبی به دست و صورتش زد و با کمترین سر و صدا کتری را روی گاز گذاشت … وقتی که بالاخره تعویض لباس کرد و درون آشپزخانه ی کوچک روی زمین نشست و به دیوار آن تکیه زد ؛ آفتاب تازه در حال سربرآوردن بود و پرتوهایش را به در و دیوار می پاشید … سالها بود در این ساعت ، با خورشید دیدار می کرد و نتیجه اش یک لبخند خسته روی لبان او بود .

برای خود استکانی چای ریخت و با دو قاشق شکر ، شیرینش کرد . لقمه ی بزرگی گرفت و گازی به آن زد … هنوز کسی در وجودش سر زیر پتو داشت و اصرار می کرد بی خیال کار شود و به اتاق باز گردد ! با کمترین سر و صدای ممکن استکان را شست ، درون فلاسک چای ریخت و بساط صبحانه ی آنها را روی میز کوچک درون سالن فراهم آورد …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان شوره زار

آردینی اوخو
سه شنبه 10 دی 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان سفر به دیار عشق

0 گؤروش
یازار:‌

رمان سفر به دیار عشق
رمان سفر به دیار عشق

دانلود رمان سفر به دیار عشق اثر arameshgh20 با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

خلاصه بعد از چهار سال بیزاری مادر ، پدر ، برادر ولو فامیل با توجهات کراهت بار تنها به جرم بی گناهی ، سرانجام بیگانه ای را می بیند که از هر آشنایی برایش مونس تر و این شروعی دوباره برایش است …

خلاصه رمان سفر به دیار عشق

همینجور که قدم میزنم یکی از شعرهای فروغ رو برای خودم زمزمه میکنم : ای ستاره ها که بر فراز آسمان با نگاه خود اشاره گر نشسته اید … با خودم فکر میکنم کاش مثله ستاره ها بودم … توی آسمونا … راحته راحت … خوش به حال ستاره ها که هیشکی نمیتونه بهشون زور بگه … ای ستاره ها که از ورای ابرها … بر جهان ما نظاره گر نشسته اید.

آری این منم که در دل سکوت شب … نامه های عاشقانه پاره میکنم … ای ستاره ها اگر بمن مدد کنید … دامن از غمش پر از ستاره میکنم … با دلی که بویی از وفا نبرده است … جور بیکرانه و بهانه خوشتر است … در کنار این مصاحبان خودپسند ، ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است … ای ستاره ها چه شد که در نگاه من … دیگر آن نشاط ونغمه و ترانه مرد ؟

واقعا چی شد ؟ مگه من چی کار کردم که اینطور دارم تاوان پس میدم … به کدوم جرم … به کدوم گناه ؟ چرا لبخند از لبام فراریه ؟ چرا اینقدر دلم از زمین و زمان گرفته ؟ ای ستاره ها چه شد که بر لبان او آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد ؟
به این جای شعر که میرسم آهی میکشم … چقدر وصف حاله منه …

جام باده سر نگون و بسترم تهی … سر نهاده ام به روی نامه های او … سر نهاده ام که در میان این سطور … جستجو کنم نشانی از وفای او … ای ستاره ها مگر شما هم آگهید … از دو رویی و جفای ساکنان خاک …کاین چنین به قلب آسمان نهان شدید … ای ستاره ها ستاره های خوب و پاک … من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست … تا که کام او ز عشق خود روا کنم … لعنت خدا بمن اگر بجز جفا …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان سفر به دیار عشق


آردینی اوخو
سه شنبه 10 دی 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان آنتی عشق

0 گؤروش
یازار:‌

رمان آنتی عشق
رمان آنتی عشق

دانلود رمان آنتی عشق اثر خورشید و سامان شهریور با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان زندگی دختر (میشا) و پسری (هامین) که دوازده سال است خارج از ایران زندگی کرده و قصد برگشت به وطن را دارد و شبیه هم هستن و تمایل دارن آزاد و مستقل باشند با این تفاوت که …

خلاصه رمان آنتی عشق

داشتم تو پیاده رو میرفتم که دیدم بند کتونیم بازه … خم شدم تا بند و دور مچ پام ببندم که صدای بوق بوق یه ماشین باعث شد تا هفت هشتا فحش تو دلم بدمش … دوباره بلند شدم برم که باز بوق میزد … محلش نذاشتم … دیگه داشتم به سر خیابون میرسیدم که یه انتر جلوم ترمز کرد و صدای جیغ لاستیکاش دراومد.

اخم کردم وخواستم ببندمش به رگبار فحشای خوشگلم که دیدم … همون خانمه است… خانمه شیشه ی 206 شو که برقی بود و پایین داد وگفت: مطمئنی نمیخوای خصوصی با دخترم کار کنی؟ یه لبخند تحویلش دادم و گفت: میرسونمت … تشکر کردم و گفت: چند ساله مربی هستی ؟

خندیدم وگفتم: هشت ماهه … درس خوندی؟ دانشجوی ارشد مدیریت ورزشی ام … کارت مربی گری هم داری ؟ بله … دان شیش کاراته هستم … با لبخند تصدیق کرد وگفت: عالیه … شمارتو میدی عزیزم؟

بهش شماره تلفنمو دادم تا بعدا باهاش حرف بزنم و قرارامونو بذاریم … باز تعارف کرد که برسونتم خواستم سوار شم … اما بیخیال شدم …تشکر کردم و گفتم: اگه تمایل داشتید بهم زنگ بزنید … من روزای فرد وقتم ازاده … موافقت کرد و برام بوق زد و رفت … اینم از روزی امروز ما …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان آنتی عشق

آردینی اوخو
سه شنبه 10 دی 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان دختر زشت

0 گؤروش
یازار:‌

رمان دختر زشت
رمان دختر زشت

دانلود رمان دختر زشت اثر شکیلا ش با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان دختری به اسم آیما هستش که عذاب و سختی زیادی کشیده و سبب شده از اجتماع دور بمونه ، برای دلشاد کردن خانوادش هر کاری می کنه که این موجب تحول زندگیش می شه ، در این بین احساسات او و عاشق شدن …

خلاصه رمان دختر زشت

مهدی سهیلی‬: خیره شده بودم به پیست رقـص که با احساس سوزش شدید پهلوم به خودم اومدم … زیبا با نیش باز داشت منو نگاه می کرد … پس کار خودش بوده مثل همیشه … زیبا: باور کن نمی خواستم نشگون بگیرم ازت … فقط می خواستم یه جور هیجانی حست رو بپرونم‬ … دوباره نیششو واسم باز کرد … منم بدون اینکه چیزی بگم دوباره خیره شدم به پیست …

چند بار‬ دعواش کرده بودم که خوشم نمی یاد ازم نشگون بگیری ولی مگه تو سرش می رفت عادتش بود‬ میگن ترک عادت موجب مرضه! زیبا: آیما تو توی پیست چیزی خاصی می بینی که اینجور خیره شدی بهش کلک نکنه کسی رو‬ زیر نظر گرفتی که بعد مخشو بزنی …

زیبا می دونست اهل این برنامه ها نیستم.اگه بودم هم با این قیافه کسی به طرفم نمی یومد ، ‫پیست رقصم واسم جالب بود چون رقصشون هیچ ربطی به رقص نداشت و فقط خودشون رو تکون می دادن ، چی شده اومدی کنار من ؟ ‬زیبا همین جور داشت نوشیدنیش رو می خورد فکر کنم الکلی بود! گفت: ‬گفتم تنهایی بیام پیشت الان اگه ناراحتی می تونم برم … می دونستم خودشم تنها مونده وگرنه عمرا میامد پیش من…

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان دختر زشت

آردینی اوخو
سه شنبه 10 دی 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان سنگ قلب مغرور

0 گؤروش
یازار:‌

رمان سنگ قلب مغرور
رمان سنگ قلب مغرور

دانلود رمان سنگ قلب مغرور اثر asiyeh69 با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان خاص مهرا عظیمی با چشمان درشت قهوه ای و پوست سفید مایل به گندمی که خانواده خود را از دست داده و در شرکتی که رییسش به سنگ قلب مغرور معروف است شاغل است و دوستی صمیمی اش مادر بزرگش ناراحتی قلبی دارد و باید عمل شود و به پول نیاز دارد …


خلاصه رمان سنگ قلب مغرور

ابروهای تقریبا پهن و کوتاهی داشتم جالبه هر کسی که میدید فکر میکرد که کوتاهشون کردم ولی من حتی بهشون دستم نزده بودم … همینجوری مرتب و تمیز و البته کوتاه بودن … موهای قهوه ای روشن حالت داری داشتم که بلندیش به روی باسنم میرسید و موقع حموم باید قبلش حسابی عزا میگرفتم واسه ی شستنشون اما خب بعد از خشک کردنشون کلی ذوق مرگ میشدم از داشتنشون!

اهل اصلاح نبودم … در واقع موهای صورتم بیشتر پرز بودند تا مو … منم از خدا خداسته بی خیالشون شدم … اصلا برام مهم نبودن خیلی وقته زیاد به تیپم نمیرسم … صورت تقریبا گردی داشتم که تو پره … بینی کشیده و کمی پر ، اما تو ذوق نمیزد خدارو شکر! همیشه از لبام خوشم میومد چون هم کوچیک بودم هم قلوه ای یعنی یه کلام خواستنی …

هر روز وقتی روبروی آیینه میشینم اینارو مرور میکنم و دست آخر یه خدارو شکر میاد روی زبونم اما بعد گفتنش چشمام بارونی میشه مثل الان! حاضر بودم تمام زندگیمو ، تمام اونچه که دارم الان بدم ولی بشم مهرای سه سال پیش دختری که خنده هاش ار اعماق وجودش بود …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان سنگ قلب مغرور

آردینی اوخو
سه شنبه 10 دی 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان پروانگی یک پروانه

0 گؤروش
یازار:‌

رمان پروانگی یک پروانه
رمان پروانگی یک پروانه

دانلود رمان پروانگی یک پروانه اثر رز صورتی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

تا آمدم لذت ته تغاری بودن را ببرم، جا ماندم میان راه، نه اولی نه آخری، وسط، و من تا به امروز چقدر از این میانه بودن بدم می آید، از این حس موذی خاکستری که تکلیفش با خودش هم روشن نیست، دو رنگ است و مکار، تمام کودکیم را توی پیله ای گذراندم که نه می توانستم ادامه بدهم و نه راه پروانگی را برای خلاصی می دانستم، قصه ی امروز من، قصه درد مشترک دختری است با گوشه ای از دنیای پر حسرت خودم …


خلاصه رمان پروانگی یک پروانه

وقتی مامان موهای بلند و خرماییم رو می بافت … وقتی با کینه نگام میکرد و من بی هوا چشمم به انبوه گندم زار طلایی وز موهاش می افتاد ،خشم و نفرت رو توی دشت نگاهش می دیدم ، ولی نمی تونستم معنیش بکنم

من فقط پنج سالم بود ! چه می دونستم نگاه سرخ یه دختره نه ساله یعنی چی ؟ وقتی آینه رو شکوند و انداختش گردن من … وقتی اتو رو سوزوند و گفت که اون نبوده و انگشت اتهام همه به سوی من چرخید … برای همیشه لقب دست و پا چلفتی رو یدک کشیدم و اگه از خودم دفاع میکردم دروغگو خطابم میکردن .

چشمای سبز اون همیشه آروم و دشت بایر نگاه من همیشه شیطون … کی باور میکرد اون دختر مو بور چشم سبز ، بخواد شیطنت کنه ؟ همیشه برام سوال بود : چرا چشمای خوش رنگش با شنیدن این القاب و چسبوندنشون به من تیله ای میشه ؟
عین همون توپای کوچولوی شیشه ای که رضا و وحید و حسین تو کوچه باهاشون بازی میکردن و دل من با قل قل خوردنشون ضعف میرفت و چقدر مهربون بودن که میذاشتن لمسشون کنم ! وقتی مامان به خاطر تاریخ تولدم انگ نحس بودن رو بهم چسبوند باورم شد هر جایی هر کسی مشغول به کاره ، من نباید باشم …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان پروانگی یک پروانه

آردینی اوخو
سه شنبه 10 دی 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان همسایه من

0 گؤروش
یازار:‌

رمان همسایه من
رمان همسایه من

دانلود رمان همسایه من اثر شایسته بانو با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان دوشیزه ای به نام کیانا که یک بار مزه خرد شدن را تجربه کرده ، بهش این مجال داده میشود تا روی پاهای خودش بایستد و زندگیش را آنگونه که دوست دارد بسازد تا شاید توی این راه طعم عشق واقعی را با تمام پستی و بلندی هاش بچشد …


خلاصه رمان همسایه من

تقریبا 4 ماهی از اون صبح کذایی میگذره .. اون روز صبح مامان به هوای اینکه بیدارم کنه میاد توی اتاقم و و میبینه وسط اتاق بیهوش افتادم و هر کاری میکنه بهوش نمیام خلاصه با کمک کتی خواهرم دوباره منو رو تخت میکشونن و زنگ میزنن اورژانس و پزشک اورژانس بلافاصله با تشخیص شوک شدید روحی منو منتقل میکنه به بخش اعصاب یکی از بیمارستان های مطرح شهر

با پیشنهاد بابا با محمد تماس میگیرن که هم در جریانش بگذارن هم اینکه شاید دلیل بیهوش شدن من رو بدونه که اونام دقیقا با همون چیزی که من مواجه شدم مواجه میشن یعنی خط از شبکه خارج شده ی محمد . این وسط فقط کتی به ذهنش میرسه که شاید توی sms های گوشی یا کامپیوترم چیزی پیدا شه که کلید این معما باشه و دلیل این شوک روشن بشه که با sms های محمد مواجه میشه و تقریبا همه چیز براشون روشن میشه .

بعدها فهمیدم توی مدت بیهوشیه من پدرم به هر دری میزنه تا ردی از محمد و خونوادش پیدا کنه .. دم خونشون میره که همسایشون میگه سه روز پیش بدون گذاشتن آدرس یا شماره تلفن از اینجا نقل مکان کردن .به نمایشگاه ماشین عموش میره که نوچه های عموش بابای نازنینمو از مغازه بیرون میکنن خلاصه دلیل رفتن ناگهانی حمد برای من و تک تک اعضای خونوادم یه معما میشه …

منم که تقریبا بعد از دو هفته از بیهوشی در اومدم با حال زارم با تک تک دوستاش تماس گرفتم و متاسفانه هیچکس هیچ خبری از اون نداشت ..انگار محمد یه قطره آب بود و توی زمین فرو رفته بود…از اون روزا هر چی بگم کم گفتم … از همه درد آورتر بی خبری بود .. اینکه دلیل رفتن یه عزیز رو ندونی…

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان همسایه من

آردینی اوخو
سه شنبه 10 دی 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان لالایی بیداری

0 گؤروش
یازار:‌

رمان لالایی بیداری
رمان لالایی بیداری

دانلود رمان لالایی بیداری اثر آرام رضایی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان یک دختر یا شاید خانواده و محله که خانه هایشان برای ساخت بزرگراه در پروزه شهرداری قرار میگیرد و در نتیجه کل محله باید خانه خود را تخلیه کنند ، اما بعد از گذر سالها آنقدر صمیمی شده اند که تصمیم می گیرند با فروش خانه هایشان در محله ای بهتر آپارتمانی ده واحده فراهم کنند اما یکی از این واحد ها خالی میماند و همسایه جدید …


خلاصه رمان لالایی بیداری

اما قبل و قدیم کجا و الان کجا … همیشه از فضولی بدم میومد اماحالا هرکسی که بخواد بره خونه اش از جلوی درخونه ی ما رد میشه … این یعنی صدا … این یعنی سر و صدا … این یعنی شکستن سکوت و آرامش … این یعنی مزاحمت … اخمم بیشتر شد.

نفس عمیقی کشیدم و از پله ها بالا رفتم و در واحدمون و باز کردم … خونه ی بزرگی بود … نه به بزرگی قبلی … نه به قشنگی قبلی … نه به با صفائیه قبلی … وارد شدم و چشم دوختم به دیوارهای سفید … درهای شیک و آشپزخونه ی اپن بزرگ سمت راست … از این آشپزخونه هم بدم میومد … از اپن بودنش بدم میومد.

آشپزخونه باید بسته باشه … باید دیوار داشته باشه … باید محافظت بشه از چشم هر غریبه ای که پا تو خونه میزاره … باید حریم داشته باشه … باید بتونی توش راحت باشی … رومو از آشپزخونه گرفتم و رفتم سمت اتاقها … از بین اسباب و اساسیه که کارتون زده و بی نظم هر گوشه ی خونه ولو شده بودن رد شدم و رسیدم به راهروی اتاقها

۴تا در با فاصله ی کمی از هم … دوتا وسط ، یکی چسبیده به دیوار سمت چپ و دیگری ، درست رو به روی این در ، سمت راست قرار داشت … یکی از درهای وسط و باز کردم ، حمام بود … نگاهی گذرا بهش انداختم و بی تفاوت درش و بستم و در کناریش و باز کردم … نگاهی به داخلش انداختم ، اتاق به نسبت بزرگیه برای دوتا شریک همیشگی و همراه …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان لالایی بیداری

آردینی اوخو
سه شنبه 10 دی 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان ویروس مجهول

0 گؤروش
یازار:‌

رمان ویروس مجهول
رمان ویروس مجهول

دانلود رمان ویروس مجهول اثر نگار۱۳۷۳ با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان باشکوه مریم(ماریا) یک دانشمند ایرانی تبار ساکن آمریکاست که در یک زمینه پژوهشی بزرگ که به مبتلایان به بیماری ایدز کمک می کنند همکاری دارد و در آغاز همه چیز خوب پیش می رود تا اینکه اتفاقی تحقیقات را بر هم می زند و هیچ کس نمی داند این اتفاق از کجا سرچشمه گرفته و اندیشه شخص خرابکار چیست ، اما ماریا(مریم) متوجه یک چیز می شود و آن هم این است که همه ی دنیا بخصوص هموطنانش در خطر هستند …


خلاصه رمان ویروس مجهول

صدام طنین وار منتشر شد و کل فضای اطرافم رو گرفت … ولی مرد مقابلم هنوزم نفهمیده بود که من هم کنارشم … فضای اونجا نیمه تاریک بود … انگار که کسی یه لامپ ضعیف رو یه گوشه روشن کرده.

هر چند اون نور کم این توانایی رو نداشت که شعاع زیادی رو پوشش بده و روشن کنه چون تنها بودم می ترسیدم … یه حسی بهم گفت تا به اون مرد نزدیک بشم، باید می فهمیدم اینجا کجاست، تنها کسی که می تونست به من جواب بده اون بود … برای همین یه کم جلو رفتم و دست راستم رو به شونه اش زدم: آقا…

وقتی دستم روی شونه اش قرار گرفت لرزیدنش متوقف شد … آهسته سر چرخوند و نگاهم کرد … وحشت کردم … از نگاه تهی و حدقه های خالی از چشمش زهر ترک شدم و با تمام قدرتم جیغ کشدم … یه جیغ خیلی گوش خراش …فریاد بلندی کشیدم و بی اختیار گفتم …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان ویروس مجهول

آردینی اوخو
سه شنبه 10 دی 1398
بؤلوملر :

دانلود رمان شیرین

0 گؤروش
یازار:‌

رمان شیرین
رمان شیرین

دانلود رمان شیرین اثر مرتضی مودب پور با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

آرمین پژوهش با پسرخاله خود بابک ستوده تقریبا شش هفت سال پیش برای ادامه تحصیل از ایران خارج شدند و دو نفره در آپارتمان شیکی زندگی میکنند و از نظر مالی موقعیت خوبی دارند ، اما داستان از آن شبی آغاز شد که بابک چند تن از دوستانش را به خانه دعوت …


خلاصه رمان شیرین

تازه میگن مادر رو ببین دختر رو بگیر … این عمه خانم اندازه ی تمام کره ی زمین جاذبه و جذبه داره!نمی بینی فرزادخان جلوش مثل موشه!دخترشم مثل خودش میشه … نه مهتاب دختر آرومیه … ندیدی امشب هیچی نگفت؟ بابک … احتیاجی نبود مهتاب چیزی بگه … مامانش دست تنها سر و بونه ی ما رو جنبوند! دیگه لازم نبود که کسی کمکش کنه! کم بیاره اونام میان جلو.

اصلا تو کاریت نباشه … حالا فعلا بلندشو اینجارو یه خرده تر و تمیز کنیم وقت خواب ابهات صحبت میکنم.
بیچاره این دخترا،چشمشون که به عمه ت افتاد،شروع کردن مثل بید لرزیدن!چه هیکلی؟!صدو پنجاه کیلو وزنش هس،نه؟
فوت میکرد،من و تو و اون دخترا رو باد می برد!کیه این؟از نواده های رستمه یا افراسیاب؟ من می رم ظرفارو بشورم،تو جارو بزن.

بابک نمیخواد ظرف بشوری همه ظرف رو چرب و چیلی می ذاری تو قفسه!تو جارو بزن خودم می شورمشون.تو گربه شور میکنی! خلاصه کارای خونه تموم شد و هردوتامون دوش گرفتیم و لباسهامون رو عوض کردیم و اومدیم تو سالن.
بابک بلند شد و دو تا چایی ریخت و آورد و گذاشت رومیز و خودشم نشست و ازم پرسید … سرت چطوره؟ بازم درد میکنه ؟ ای یه کمی … بابک … دوای دردت پیش منه.خودم با یه نسخه خوبش میکنم … چطوری؟

بابک … تو فقط به حرف من گوش بده کاریت نباشه دیگه … خودم برات یه دختر خوب و خانم و نجیب و خوشگل پیدا میکنم … تو دست از سر من ور نمی داری ؟ همین دو دفعه که بدبختم کردی بس نیس! این دفعه م میخوای بیچاره م کنی ؟ بابک … من ترو بدبخت کردم !کی …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان شیرین

آردینی اوخو
سه شنبه 10 دی 1398
بؤلوملر :